چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۳ ب.ظ
ما از هجوم حادثه پروا نمی کنیم
دل را برای کینه مهیّا نمی کنیم
خورشید شاهد است که ما پا برهنه ها
در کفش های سایۀ خود ، پا نمی کنیم
جز در دیار پاک خدایی نمی رویم
جز در هوای عاطفه ، پروا نمی کنیم
در حجره های پشت حقارت به حقّ عشق
هر چند کوچکیم ولی جا نمی کنیم
دیدیم زیر ضربۀ شلّاقِ سرنوشت
آدم سکوت کرد ولی ما نمی کنیم
ما دست رد به سینۀ بیداد می زنیم
اندوه می کشیم و کمر تا نمی کنیم
موجیم پر تلاطم و پیچان و پر خروش
وحشت ز باد و سُخره و دریا نمی کنیم
ما را اگر به خویش بخواند ستیغ کوه
از دره های حادثه پروا نمی کنیم
حتّی در آخرین نفس و آخرین قدم
تکیه به چون و شاید و امّا نمی کنیم
منیره درخشنده
رجوع کنید به کتاب « باغ باور »