سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۱۹ ب.ظ
من چرا زیر باران نرفتم
ماندم و با سواران نرفتم
در هجوم ملخ های وحشی
جبهه های مریوان نرفتم
راهی قصر شیرین نبودم
تنگۀ حاج عمران نرفتم
دل به تاریکی محض بستم
سوی خورشید تابان نرفتم
شور پروانه ها را ندیدم
پایکوبان و رقصان نرفتم
تن سپردم به آرامشی گرم
زیر سوز زمستان نرفتم
دست در دست رودی نرفتم
پیشواز بهاران نرفتم
از چه رو یک شب از این بیابان
بال در بال طوفان نرفتم
عشق وقتی که آواز می داد
مثل گلهای خندان نرفتم
زیر سقف تماشا نشستم
لحظه ای زیر باران نرفتم
رخت جانباز بر تن نکردم
مثل مردی به میدان نرفتم
حق من نیست چیزی بگویم
من که تا خط پایان نرفتم
ایرج قنبری