شتاب داشت و پیدا نکرد، آنجا سنگ
هجوم برد، به دستش نبود حتی سنگ

یک نفر سر در گریبان مانده است
عاشقی در خط پایان مانده است

من چرا زیر باران نرفتم
ماندم و با سواران نرفتم

وقتی که دلهامان اسیر عشق هستند

چشمان ما هم در مسیر عشق هستند

با دلی بشکسته خندانم هنوز

جمع را شمع شبستانم هنوز

خوشا به حال شهیدان چه ساده خوابیدند
گل وصال خدا را ، به یک نظر چیدند

کنگرهٔ شعر مدافعان حرم برگزار می‌نماید

مهلت ارسال آثار: ۳۰ دی‌ماه ۱۳۹۴

از سنگر و سجّاده بر محراب بودیم

اهل زمین اما پی مهتاب بودیم

شجاعت تار و پود جانشان بود
شجاعت میوه ی ایمانشان بود

یک سرو بلند ؛ زیر خاکی مخفی

در دیدۀ مادر اشک پاکی مخفی